۳ فروردین ۱۳۹۶

مي خواهم غر بزنم

هنوز هوا روشن نشده بود كه از خوابي بد بيدار شدم، در همان زيركرسي  با تبلت داستان عشق يك پيرمرد و پيرزن در اسايشگاه را خواندم و در پايان رمانتيكش كلي گريه كردم، دوباره خوابيدم و ساعت ده با سردرد شديد بيدار شدم،
 مادرك هنوز خواب بود و بابايي خودش صبحانه اش را خورده بود و رفته بود تا دوباره در باغچه كار كند
هوا ابري و دلگير بود، تاكسي خبر كردم و رفتم بازار روستا براي كمد كه ميله اش شكسته بود ميله آهني خريدم و برس نقاشي براي ديوارهايي كه لوله بخاري رنگش را خراب كرده بود.
دو سه تا مصالح فروشي رفتم به دنبال آجر قرمز براي چيدن دورباغچه اما تخمش را ملخ خورده بود و من از اين دورباغچه اي هاي آماده بدم مي آيد.  براي يخچال خريد كردم و برگشتم خانه
 ظهر جوجه و غوره و بادمجون درست كردم، تعجبم از شيرازي ها و اسم غذايي به اين طولاني!
همچنان سر و گردنم درد مي كنه، من سرانجام نتوانستم بالشي پيدا كنم كه اندازه عرض شانه ام باشد
مادرك بيدار شده و برايش عسل و آب نارنج درست كردم ، از ديروز هيچي نخورده، اميدوارم ناهار را بخورد
خودم را سرزنش مي كنم كه اگر با بهار رفته بودم استانبول ،مادرك شمال نمي آمد و دستش نمي شكست، يا اون روز اگر خواب نرفته بودم نمي گذاشتم مادرك براي سرگرم كردن دوقلوها بيرون برود و زمين بخورد
اميدوارم هرچه زودتر آفتاب شود
با آفتاب منهم به شادماني بر مي گردم 

۷ نظر:

سيامك گفت...

خدا رو شكر يكم غر زدي
ديگه داشت از اين زندگي ارمانيت كه اينجا تعريف مي كني حالم بهم مي خورد
خوبه خيالم راحت شد تو هم مشكلاتي شبيه مشكلات ما داري
بيشتر غر بزن دلمون وا بشه
ممنون
اه

ناشناس گفت...

سلام به نظر من آباد کردن یک تکه زمین و با همکاری پدر ارزشش بیشتر است از تآسف خوردن بخاطر سفر نرفته

Gistela گفت...

سيامك خيلي از كامنتت ترسيدم
وحشت از اينكه چنين خواننده هاي با چنين آرزوهاي دارم

Gistela گفت...

ناشناس عزيز
كلا قضيه يك چيز ديگه بود
يه بار ديگه بخون متنو

سیامک گفت...

بخدااا
شدی عین این خانم قمری‌های عاشق که میان از زیبایی‌های زندگیشون با شوشو خوشگل و باشعور و حرف گوش‌کنشون می‌گن!
شیرینیش دل رو می‌زنه؛ تلخش کن یکم!

Gistela گفت...

جان من نيا اينجا
من از خواننده اي كه آرزوي تلخي براي زندگي من دارد مي ترسم
برو جايي ديگر، اينقدر نويسنده افسرده و نالان هست تو وب كه راضيت مي كنند

سیامک گفت...

بابا تو هم سنت رفته بالا مغزت تعطیل شده
می‌ترسی! اره، از تو نت میام می‌خورمت
شایدم نگران چشم زخمی! خودخواهانه‌ترین و در عین‌حال احمقانه‌ترین روش برای توجیح مشکلات
دکتر مملکت ما رو باش

ولی چکار کنم جونت عزیزه ؛)

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...