۸ شهریور ۱۳۹۶

و مدام با خودم فكر مي كنم اگر اين دو افغاني نبودند من همين برخورد را داشتم؟

ديروز در صف عابر بانك ايستاده بودم، ظهر بود و گرم بود و صف طولاني، مادري با دختربچه اش در حال كار با دستگاه بودند و زمان بسيار طولاني مي گذشت، از اينكه مادر به كودك اجازه مي دهد دكمه ها را فشار دهد عصبي شده بودم، ضمن اينكه از همان  فاصله هم مي فهميدم  دخترك اشتباه مي كند و دوباره از اول 
زمان باز هم مي گذشت  و پاهايم از گرما مي سوخت كه پيرمرد به زن گفت اگر بلد نيستي بگذار يادت بدهيم، زن برگشت و  از خانم چادري پشت سرش پرسبد: شما بلدي؟
كاملا عصباني شدم، گفتم شما از وقتت استفاده كرديد ، نوبت بقيه است، توجهي نكرد
خانم چادري براي زن پول گرفت و  مادر و دختر به داخل بانك رفتند
منهم داخل همان بانك كار داشتم و  مدتي بعد كه وارد شدم ديدم كه زن آنجاست و كارمندي را كلافه كرده است، مدتي بعد كه در حال نوشتن قبض بودم ، زن به كنارم امد و گفت برايم قبض مي نويسي، گفتم وقتي كارتم تمام شد
در  حين انجام كارم دوباره امد و گفت برايم قبض بنويس،دوباره عصباني شدم، گفتم بگذاركارم را تمام كنم مي ايم
بعد از  پايان پروسه بانكي به سراغش رفتم و گفتم كه قبض را بدهد بنويسم  ، ديدم قبض  ماشين شده را اشتباه توشته و خط زده
گيج ماندم كه چه كنم، مرد جواني به كمك آمد و من از او تشكر كردم و رفتم 
حالا دو روز است كه تصوير دختربچه وحشتزده،  زماني كه عصبانيت مرا ديد از ذهنم بيرون نمي رود

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...