جهت اسباب كشي يكي از خواننده هاي سابق كه حالا رفيق عكاس ماست(سلام مهدي) ظريف بار را پيشنهاد داد و فراوان نعريف كرد، با اينكه هزينه اش بالا بود و براي من كه خانه خريدم و تا گوشهايم زير قرض است ، زياد بود اما آنقدر خاطره دردناك از شركتها و كارگرها دارم كه زنگ زدم بهشون، يك خانم خوش اخلاق قيمتها و ماشينها و شرايط را برايم توضيح داد و با سه تا كارگر و يك خاور مسقف براي سه ساعت كار ،به قيمت ٣٢٠ به تفاهم رسيديم
با ترس و وحشت از اسباب كشي و نگراني بابت همسايه ها و شكايتشان از استفاده از آسانسور و ده كارتون شكستني منتظر آنها شدم
يعني هنوز هم تو شوكم كه مي شه اينطوري؟
سه ساعت بعد من در خانه جديد بودم و وسايل انچنان خوب روي هم چيده شده بودند كه حيفم مي آيد كارتونها را باز كنم
چنان سريع و در سكوت اينها سه طبقه پايين بردند و چهار طبقه بالا آوردند كه من فرصت نكردم دنبالشون راه بيفتم كه مبادا چنين و چنان
حتي به جايي رسيد كه ديدم عين مادرم دارم به آنها فوت مي كنم! فقط نمي دونم ، به نظرم مي رسه قبلش بايد يه چي مي گفتم بعد فوت مي كردم نه؟!
يا همين فوت كافيه هان؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر