صبح بيدار شديم و يك زوج هم از دوستان الهه با ما اضافه شدن ، يك آقاي ناطق و خانم صامت ، اولي فقط وقتي خواب بود ساكت مي شد و دومي ؟ خب فكر كنم دومي فرصت نمی کرد صحبت کنه!و بعله خداوند دعاهاي شما را برآورده كرد و ناطق را به عنوان عذاب الهي براي من فرستاد
حالا هي بخنديد
راه طولاني در پيش داشتيم از كرمان به چابهار و هوا گرم ، گمان مي كنم يكي از دلايل عدم رونق گردشگري در اين بخش فواصل طولاني مكانهاي ديدني با يكديگر است
در همان ابتدا شگفت زده شدم از زيبايي جاده مابين كرمان تا ماهان ، سي كيلومتر دو طرف جاده درختكاري شده بود و اقامتگاه و رستوران و فضاهاي جذاب طراحي شده بود خيلي خارجي طور
استانداري بوده به نام مرعشي كه اين كارباحال را كرده بود، يعني دمش گرم، من هميشه آزار ديدم از ورودي هاي و خروجي هاي زشت شهرهاي ايران و اين خدايي باحال بود
ماهان نرفتيم چون قبلا ديده بودمش و ادامه داديم به سمت بم
مسير طبيعت خشكي داشت با بوته هاي خار و كاملا تكراري اما جالب است كه اين گونه مرتع كاملا مناسب حيات وحش ايران است و در اين منطقه خرس بلوچي و كلي موجودات جذاب ديكر حضور دارند كه بسلامتي در حال انقراض هستند ، اي خدا كي بشه كه نسل ادميزاد از روي زمين برداشته شود،به حق علی
ادامه داديم و الهه برايم توضيح داد كه يكسري از ماشينها هستند كه بهشون مي گن افغاني كش
كه در يك پژو تعداد زيادي افغاني قاچاق مي كنند و قبل از پليس راه پياده مي كنند و افغاني ها در بيابان تا بعد از پاسگاه مي ايند و بعد دوباره سوار مي شوند
در نزديكي بم نخلها ظاهر شدند، من با اينكه در جنوب بزرگ شدم اما نخلستان زياد نديدم و تجربه بسيار متفاوتي بود براي من
هرچند غم با نخل در هم تنيده شده است براي من ،نمي دانم به خاطر تصاوير جنگ است كه در نوجواني من با نخل هاي سوخته و سربريده يكي شده است و باعث شده اين احساس بد در من ايجاد شود
وارد بم شديم، بسيار سرسبز خيلي بيشتر از آنچه كه انتظارش را داشتم، درختان قدبلند بيد اكاليپتوس
در دوطرف جاده ها ، اين حضور اين درختان بيد خيلي عجيب هست، مگر نه اينكه مصرف آب اين درختان خيلي بالاست چرا بايد در محيطي تا اين حد بدون آب اين درختان كاشته شود
در گرماي شديد وارد بم شديم تا دوان دوان ارگ بم را ببينيم، از همين لحظات بود من فهميدم چه اشتباهي كردم كه راننده كمكي را از دوستان خودم نياوردم: آقاي ناطق فاز ليدري به خود گرفت و تا پايان سفر از اين توهم بيرون نيامد و من و سفرم به بلوچستان را یک ته رنگ ملو قهوه ای زد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر