دوستم چند وقت پيش عمل كرده بود و قتي داشت بهوش مي اومد پرستار ها از ش سئوالاتي مي كردنند ببينند بايد از اتاق بيرونش بيارن يا نه..ازش مي پرسيدن: چند تا خواهر و برادر داري؟ اونم مي گفت: سيزده تا اونا هم مي گفتن :نه هنوز به هوش نيست بايد همينجا بمونه ..
تا سرانجام مامانش شاكي شد كه چرا از مرخص نميشه و وقتي سئوال را فهميد شهادت داد كه بيچاره راست مي گه اون واقعا سيزده تا خواهر و برادر داره ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر