۱ دی ۱۳۸۵

دو تا از دانشجویانم در زمان تحویل کارهایشان به شدت وحشتزده بودند و نا مفهوم حرف می زندند. انها را به کناری کشیدم و از ان یکی که کمتر گریه می کرد ماجرا را پرسیدم. دوتایی در یک خانه مجردی زندگی می کنند یکی از انها خواب بوده و دیگری در پشت سرش زنی را دیده با صورتی پر از چرو کهای ریز کنار هم با موهایی بلند که تمام تنش را پوشانده و بدنش به شکل حیوانی چهار پا بوده است. دختر شروع می کند به جیغ زدن و الله اکبر گفتن دیگری از خواب پریده و او نیز زن -حیوان را می بیند که یک قدم به جلو و دو قدم به عقب می رفته است او نیز شروع به جیع زدن می کند و زن چهار پا از در خارج می شود. به گریه هایشان نگاه می کردم و دستهای لرزانشان و به جزئیاتی که می گفتند و به هیچ چیز نمی توانستم فکر کنم... چطور ممکن است که دو نفر باهم دچار توهم بشوند؟ برای دوستم تعریف کردم با خونسردی گفت: خونشون نم داشته جن ها از نم خوششون می یاد!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

بااجازه شما را به بازی شب یلدا دعوت کردم.:)

گیس طلا گفت...

چه بازی؟ گذشت که شب یلدا؟!

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...