۱ دی ۱۳۸۵
دو تا از دانشجویانم در زمان تحویل کارهایشان به شدت وحشتزده بودند و نا مفهوم حرف می زندند. انها را به کناری کشیدم و از ان یکی که کمتر گریه می کرد ماجرا را پرسیدم. دوتایی در یک خانه مجردی زندگی می کنند یکی از انها خواب بوده و دیگری در پشت سرش زنی را دیده با صورتی پر از چرو کهای ریز کنار هم با موهایی بلند که تمام تنش را پوشانده و بدنش به شکل حیوانی چهار پا بوده است. دختر شروع می کند به جیغ زدن و الله اکبر گفتن دیگری از خواب پریده و او نیز زن -حیوان را می بیند که یک قدم به جلو و دو قدم به عقب می رفته است او نیز شروع به جیع زدن می کند و زن چهار پا از در خارج می شود. به گریه هایشان نگاه می کردم و دستهای لرزانشان و به جزئیاتی که می گفتند و به هیچ چیز نمی توانستم فکر کنم... چطور ممکن است که دو نفر باهم دچار توهم بشوند؟ برای دوستم تعریف کردم با خونسردی گفت: خونشون نم داشته جن ها از نم خوششون می یاد!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
۲ نظر:
بااجازه شما را به بازی شب یلدا دعوت کردم.:)
چه بازی؟ گذشت که شب یلدا؟!
ارسال یک نظر