۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۶

دکتر فرهنگی برای اولین بار اومد سرکلاس همه عاشقش شدیم یه پیرمرد جذاب و مهربون بود و فکر کردیم چه ترم جالبی خواهد شد باهمون مهربانی تکلیف ها را داد: ترجمه یه مقاله در باب جامعه شناسی هنر...نگارش یه مقاله درباب جامعه شناسی هنر که در ان به 5مقاله انگلیسی رفرنس داده باشیم...انتخاب یه کتاب برای ارائه خلاصه ان سر کلاس و یک امتحان نهایی از این کتابها...
با لبخند و مهربانی اینها را گفت و رفت دم در هم گفت که تا دو ماه دیگه می ره امریکا و تا قبل از اون باید تکلیف ها را انجام بدیم ... ما هم اصلا مخالفتی نکردیم و در سکوت در کلاس ماندیم و در فکر فرو رفتیم...بعد از چند دقیقه یکی به ارامی گفت:بدبخت شدیم و همه متفکرانه سر تکان دادیم...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

man fekr kardam dige neminvisi! khube ke eshtebah mikardam

ناشناس گفت...

گیسو طلا به بازی آرزو ها دعوتی .

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...