۷ تیر ۱۳۸۶
پاچه های یکدیگر را بلیسیم
دو تا استاد پاچه خوار داریم تو گروه که مدام پاچه هم را می لیسند...این یکی یه دیپلم افتخار توی یه دهکوره ای بابت یه پژوهشی گرفته بود..اون یکی براش رو در اتاق گروه از طرف بقیه استادا(من گه خوردم تبریک بگم) و دانشجوها تبریک می نوشت...همون موقع خبرش دادن مادرت مرد...حالا این یکی داره کاغذ تسلیت رو در گروه واسه اون یکی می چسبونه...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
۱ نظر:
ببین خدا وکیلی این اتفاقا واقعا میافته یا از خودت در میاری؟
:)))))))))))))))))
ارسال یک نظر