۶ آبان ۱۳۸۶


رفتم برای فرهنگسرا دوربین فیلمبرداری و سه پایه خریدم..خیلی جالب بود نه و نیم صبح تو جمهوری هیچ زنی غیر از من نبود...دوربینو خریده بودم وقتی رفتم سه پایه بخرم فروشندگان جوان با این جمله شروع می کردند که دوربینتان چیه ؟و در همان حال یه سه پایه اسباب بازی برام می اوردند وقتی می گفتم که دوربینم چیه، دست از بلبلی بر می داشتند و بزرگتر خودشان را صدا می زدند...و وقتی بزرگتر می دید که سه پایه ها را امتحان می کنم ان وقت بود که طلسم شکسته میشد و جادوی سینما وارد می شد... تمام کسانی که از یک سه پایه خوش دست لذت می برند و با لذت از مانفردو و ساچلر حرف می زنند..چقدر دوستشان دارم ...

۴ نظر:

ناشناس گفت...

اون کدوم فرهنگسرا است که همچین سه پایه و دوربینی داره . خوش به حالشون . دلم برای روزهایی که سر کار فیلم بودم تنگ شد . فعلا خانه نشین شدم .
راستی خونه چی شد؟ با صاحبخونه جان به توافق رسیدی . من از این بلاگر سر در نمیارم. نمیدونم کجای این سوراخ سوراخش میشه یک ایمیل از تو پیدا کرد .

ناشناس گفت...

دوربین نصفه حرفه ایم منو از دنیای حقیقی می کند و با خودش می برد به دنیای تصاویر..مدتی غرق عکس و پوز و سایه ها بودم .. لذت بخش بود..ازم دزدیدنش..زیاد ناراحت نشدم پرتاپ شدم به دنیای زشت و زیبای حقیقی

ناشناس گفت...

بابا losvegas !! ..

ناشناس گفت...

به هر حال بایستی تازه را تجربه کرد

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...