۳۰ آبان ۱۳۸۸

داستان قدیمی

مربی رانندگی ام زن تپلی و کوتاه و خوشگلکی است که همیشه در حال خوردن خوراکی است و مدام به من هم تعارف می کند اینقدر که بعضی وقتا فکر میکنم اومدیم سیزده بدر. چهارده سالگی شوهر کرده و الان دو پسر بزرگ بیست و چند ساله دارد. هر جلسه شوهرش تماس می گیرد و او چنان عاشقانه با او صحبت می کند که من لذت می برم.
فقط برایم عجیب بود که هربار قبل از جواب دادن به تلفن همسر از من می خواست به صدای بلند از اوسئوالی بپرسم که شوهر بشنود. شک کردم که مرد از این پارانویید ها باشد. امروز شوهرتماس گرفت که کجایید و امد به خیابان ما. زن به سرعت خوردنی ها را جمع و ماشین را مرتب کرد. مرد احوالپرسی کوتاهی با من و همسرش کرد و کمی دروغ هم گفت که این طرفها بوده و ... به زن گفت که لپش پفکی شده و رفت، دیگه مطمئن شدم . مرد کم مو و لهجه داری بود که بسیار مسن تر از مربی می زد . به مربی تیکه ای انداختم که سردلش باز شد.
اقای مهندس تا چهار سال اول ازدواج اجازه خروج او از خانه را نمی داده ...حالا در این سالها زن به تدریج فضای تنفس خودش را بازتر کرده است. علت این قربان صدقه ها هم همین است که مرد اجازه دهد او کار کند. از زن می خواهد لباسهایی را بپوشد که سنش را کمتر نشان دهد. روزی چندین بار تماس می گیرد و تنها جایی که تنها می اید همین اموزشگاه است.مرد تازگی خودش را لاغر کرده وبه امید جوان شدن که پیرتر شده و سال به سال بدبینی اش بیشتر می شود...
در پایان زن با شیرینی می گوید: من همش بهش می گم ظاهر ادم که مهم نیست من سیرت تو را دوست دارم

۱۴ نظر:

حوا سپید گفت...

الهی بگردم برای اون دنده ات . عزیزم.

نینا گفت...

آخی یاد تعلیم رانندگی به خیر
یه مربی داشتم خیلی باحال بود همیشه می گفت بین یه ماشین آتشنشانی و یه ماشین شخصی و یه نیسان همیشه اول حق تقدم با نیسانه بعد آتش نشانی بعد ماشین شخصی

زیژخک دیوانه گفت...

آیا داستان می پاید... سیرتش را می گویم

زرافه گفت...

آفرين به اين زن با عقل!

ناشناس گفت...

خونه داریت به سفر رفتن و سفرنامه نویسی و آدم شناسیت نرفته ها!!!

حواس پرت گفت...

واقعاً زجرآوره ، هم برای زنه و هم برای شوهره!
این بار که زنگ زد، صدای یه مرد صداکلفت رو در بیار! میتونی؟
بعدش بیا اینجا تعریف کن که چی شد!

شیوا گفت...

خدا بد نده ...دنده کی ترک برداشت ؟

کیقباد گفت...

حالا اگه زیر هیجده سال اینجا رد نشه ، حکما" زن و بچه دار رد میشه .
ممکنه شرم کنن از خوندن بعضی کامنتا !
یه کم دوستان جوانسال ملاحظه ی این بندگون خدا بکنن بد نیست . ثواب داره . جای دوری نمیره .آ قربون پسر

نگار ایرانی گفت...

ترک خوردن دنده به شیرجه توی آب ربط داره یا لباسشویی به روش دوران پارینه سنگی؟
شایدم به لیبرالیسم؟ خدا لعنتشون کنه.

ناشناس گفت...

مردم چه زندگی های مزخرفی دارند...
آزاده

بانو مریم گفت...

وای خدای من عجب مردایی پیدا میشن...
مگه مجبوره همچین آدمی رو تحمل کنه؟ :|

sophie گفت...

آخی! چه زن ٍ دل‌رحیمی بوده طفلک....
به نظر من تمام جذابیت داستان توی این لحن ٍ تعریف‌کردن‌تون بود

شمع سحر گفت...

(:
پس چه مربیه باحالی داریا.

seabird گفت...

به اميد روزي كه اين بي عدالتي ها به چشممون اينقدر آشنا نباشه و عادي به نظر نياد

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...