ساعت شش صبح از خواب بیدار شدم و رفتم سر یخچال و چند تکه کیک ویا شاید پیراشکی با چایی دیشب مونده خوردم و رفتم دوباره خوابیدم تا ساعت ده که یکی زنگ زد و قرار شد به حساب من یه پیک بفرسته و من تمام پولهای موجود در جیب ها و کیفها و سکه های یی چینگ را روی هم گذاشتم و 3 هزارو 250 تومان شد که نمی دونم اندازه بود یا نه
پس رفتم بیرون که از عابر بانک پول بگیرم و گفتم لازم نیست جوراب و پوتین بپوشم. با صندل رفتم عابر بانک سر کوچه که خراب بود و من مجبور شدم با همون صندل زیبا و شلوار کوتاه و پای لخط تمامی عابربانکهای اطراف را چک کنم و در زیر نگاه پر لبخند عابران برگردم خونه و همان 3 هزار و 250 تومن را داشته باشم چون همه عابربانکها خراب بود
بنابراین برای فرار از مشکل تصمیم گرفتم بعد از دوماه خونه را تمیزکنم
پس اول گلیم را جارو زدم بعد تمام اثاث خونه را روش گذاشتم و شروع کردم سرامیک ها را جارو زدن و تی کشیدن و جرمگیر پاشیدن که زنگ زدند و پیک اومد و من با استرس تمام پرسیدم چقدر بدم خدمتتون ؟! معلوم شد طرف پول پیک را داده و اوفففففففففففف
بعد نهار خوردم .دوباره اومدم ملافه تخت را عوض کردم و زیرش را تمیز کردم و گبه را جارو زدم و توالت را جرم گیر ریختم. لباسها وملافه ها را تو ماشین ریختم و یه سبد چوبی را کنار صندلی راحتی ام گذاشتم و تمام کاغدهای پایان نامه را داخل اون ریختم که هم دم دست باشه هم مرتب مثلا. یک تمرین ریلکسیشن هم با صورت انلاین انجام دادم. عصر دوباره خوابیدم بیدار شدم دارما و گرگ نگاه کردم و خندیدم یک ظرف گنده سالاد برای خودم درست کرد با سرکه بالزامیک خوردم وحالا روی صندلی راحتی ام نشستم و فکر می کنم عصر جمعه همیشه وحشتناکه فقط باید تحملش کرد تا بگذره
۲ بهمن ۱۳۸۸
گزارش یک روز جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
چهل عدد مقدسی در اساطیر ایران است. اهورمزدا آسمان را در 40 روز می سازد. چهل تعداد روزهای ناپدیدی هفت ستاره خوشه پروین است. در بابل بر یکدور...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
تولدم مبارک
۱۵ نظر:
ریلکسیشن آنلاین؟ یعنی چجوری؟
عصرهای جمعه فقط باید بگذرن...ولی یک برنامه ثابت برای عصرهای جمعه کمک میکنه. مثلا یک کلاس ورزشی(اگر جایی باز باشه) یا استخر. یا کوه( که حتما بطرز کشنده ای شلوغه)..فقط اینکه آدم بدونه کاری هست که انجام بده و تنها و بی برنامه رها نشده.
مواظب خودت باش.
عيب تميز كردن خونه اينه كه شلوغياى آدم بهم ميخوره همه چى گم ميشه. مثل شارژر دوربين بنده! ريلكسيشن سين شينش زياده ولى به حال بعدش ميارزه. عابر بانكم خوبش اونه كه صندوق بسيجيان ولايت ما داشت كه يك دستگاه برادر توش نصب كرده بود. خراب اگه بود من نميدونم
هی! یاد روز جمعه های خوابگاه افتادم که تقریبا همینجوریا میگذشت!
یادش به خیر! گاهی اوقات همینجور ...گشادی سپری میشد تا اینکه از زور گشنگی به فکر ناهار یا شام می افتادیم، بعد از کلی بحث و نظر دادن، آخرش زنگ میزدیم سوپری سر کوچه و سفارش لوازم یه غذای کم دردسر و سریع رو میدادیم و پنج دقیقه بعد از لای نرده های پنجره ی آشپزخونه مواد با پول مبادله میشد و 5 دقیقه بعدم، بقیه پول از لای پنجره به دستمون میرسید. این آخریا که دیگه زرنگ شده بود، همون اول که زنگ میزدیم میپرسید پولتون چقدیه! که دیگه واسه بقیش یه بار دیگه نره و برگرده!
http://hagegatnews4.files.wordpress.com/2010/01/image0013.jpg
سلام طلای گیس ها !!
منی دونم از کجا گیرت اوردم ! ولی همیشه با گودر عزیزم دارم دنبالت می کنم !!
ولی به هر حال نخونمت انگار یه چیزی رو از دست دادم
تنها گیسی هستی که به طلا بودنت امیدوارم
یاد روزهای یکشنبه ی سالهای زندگیم در خارج از ایران افتادم. منو بردی به اون روزها... یکشنبه ها تنها روزی بودن که من خونه بودم و می تونستم برای نهارم، خودم آشپزی کنم و آخ که خوردن اون غذا بعد از تمیز کردن خونه، وقتی همه جا بوی عطر شوینده می داد، چه لذتی داشت... آرزو می کنم بتونم دوباره به اون روزها برگردم...
ممنون گسی طلا جان
اصولا بااین ای کیوی درخشانم نمی دونستم اون ادرس ایمیل رو فقط وقتی خودم ساین این می شم نشون میدم....
تقصیر من چیه که تا حالا نتونسته بودم وبلاگم به چشم برادری ببینمD:
خیلی نوشتنت رو دوست دارم. بامزه می نویسی. خوندن همین گزارشای روزانه ات یکی از بهترین بخش های وب گردی منه. مرسی
یه سوال؟ عصر جمعه برای خارجی ها هم همینجوریه؟ من فکر کنم همین حالت دلگیری رو داشته باشه.
در مورد عصر روزهای جمعه من کاملا باهات موافقم
سلام خوبي گيسي جون من خيلي وبلاگتو خودتو مامانتو دختر خالهاتو دارمارو بارنيو حتي اون سرهنگه شيرازيه رو دوست دارم اما هر بار خواستم واست كامنت بزارم ي جورايي زهر مارم شده آه
راستي دوست دارم بهم سر بزني و كلي هم سوال در مورد هنر ازت دارم كه حتما حتما ازت مي پرسم
اولین باره میام اینجا...
نوشته هات خیلی خوبه..یعنی قشنگ می نویسی...
عصرهای جمعه ما هم به نظافت می گذره..چون تا ظهر خوابیم و همه کارها از بعد از ظهر شروع می شه تا شب...
ما کارای روز جمعه را هول هولکی انجام میدیم تا بتونیم عصری از خانه بزنیم بیرون ... غم باد نگیریم!
سلام گیس طلا.من اتفاقی اومدم تو وبت اونم باموبایل خیلی جذاب نوسته بودی.من کارم فیلمساریه.شما الان کار تئاتر انجام میدید؟به منم سر بزن.منتظرم.http://musicvideosazan.persianblog.ir/
ارسال یک نظر