یعنی چند تا مادرک تو دنیا وجود داره که جنگ وصلح بخونن و با خواهرک درباره پیر و اندره ای بحث کنن، رادیو فردا گوش بدن و احبارشو نقد و بررسی کنن در حالی که مرغ شکم پر درست کردن و برای گربه های توی کوچه هم استخون کنار گذاشتن
این بحث راجع به مامان یکی از بحث های بسیار مهم در روانشناسی و روانکاوی است. چون اساس ارزشهای انسانی هر فرد در خانه وبا مادر ساخته میشود. ولی متاسفانه در ایران فقط کسانی حرف میزنند که مادر خوب دارند وداشته اند. ولی افرادی هم هستند که با مادران بیمار ذهنی و اوتیست یا سایر بیماریهای ذهنی دیگر بزرگ شده اند و هیچوقت جرئت نمی کنند از زجرهای دوران کودکی و نو جوانی اشان بگویند . چرا که در مورد مادر منفی گفتن در جامعه ما هنوز یک تابو است. من خیلی دلم میخواهد این تابو را بشکنم و روزی راجع به زجرهایی که از دست مادر بیمارم کشیدم صحبت کنم.شاید روزی اینکار را کردم.
به تعداد مادرهایی که تونستن درست و حسابی هشت کلاس درس بخونن که کتاب بخونن و فهمیدن آرامش ذهن چیه و زوائد و خوره‌های فکر چیه؛ فهمیدن زندگی چی داره و چی نداره؛ حسرت نمی‌خورن؛ شور رو توی لحظه‌ها پیدا کردن و عشق رو توی وجودشون و دنیا در حال جوشش می‌بینن و از خودشون همینجوری عشق بیشتری به بیرون در می‌کنن!
ولی نسبت به جمعیت دنیا، تعدادشون زیاد نیست؛ محکم بچسبش. اگه احیانا مادر شدی هم -دیگه اون موقع کتاب خوندن چیز غریبی نیست- سعی کن آرامش‌و پیدا کنی و نشون بدی.
تو که شمالی نبودی! شیرازی بودی ! آره به خدا شیرازی بودی. نه؟ مسافرت رفته بودی شمال؟ یعنی مادرکت تو شمال هم برای شما غذا درست میکنه؟ ها ؟ ای بابا ترک هم نیستم مشهدی ام! البته تو عشقم تاثیر خیلی مهمی نداره شمالی یا شیرازی بودنت ها... D
Salam ببین این مامان خوشگلت یه دوماد لازم نداره؟ آشپزی هم بلدم ها؟ جهیزیه ام هم کامله؟ اگه خواستی با من تماس بگیری باید بری به یادداشتهای فال حافظ نگاه کنی یه ناشناس اونجا ردپایی از خودش گذاشته همان که" بدبخت شدم"
che post khoobi. yade mamane khodam oftadam ke vase gorbeha ostokhoon mizasht o sare sobhane noon khoord mikard ke bebare berize vase parandeha. har rooz....
cheghadr delam baraye madaram tang shode...
rasti GisTela jan manam Shiraziam, mamanhamun be nazar shabih mian na ? ;) :) Be madar salam e mano beresoon azizam.
مامان ماه من از این نظر مثل مامان شماست که همیشه برای پرنده ها غذا میذاره. یادم نمیره یه زمانی که مامانم مسافرت بودن یا شاید هم اون زمان وحشتناک بود که ایشون مریض بودن - دقیق یادم نیست - یه چند روزی کسی برای پرنده ها غذا نذاشت یه روز دیدم گنجشکه داره خودش رو به پنجره میزنه!
سلام درسته که بزرگ شدی چهل سالت شده گواهینامه هم گرفتی و..... ولی خیلی تلاش میکنی هنوز خودتو جای یه دختر کوچو لو گیس طلا جا بزنی که موفق هم شدیبه همین خاطر بود که مجبور شدم همه وبلاگتو بخونم به من هم بسر
دست راستشون زير سر مادر و خواهر و برادر و دايي و زن دايي و عمو و زن عمو و عمه و شوور عمه و خاله و شوور خاله و خواهر زن و برادر زن و بچه هاشون و ... و در يك كلام دست راستشون كلا" زير سر تير و طايفه ي بعضيا ! البته بجز يكيشون !
یه بوس مشتی واسه مامان خانومی مامانتونم گیس طلان ؟ البته غیر از قلب طلا بودنشون راستی مامانتون می دونن خواننده ی با واسطه دارن ؟ فک کن اگه مامانی وبلاگ نویس بودن ...خیلی از وبلاگا لابد تخته می شد درشون
۲۵ نظر:
شمام هی بیا پز مامانتو بده ها
وای تو شمالییییییی؟
حالا می تونم بگم عاشقتم.
البته شمالی نیستم ها شمالی ها رو دوست دارم.
همه مادر خانم ها یه جورایی فوق العاده ان. نه؟
این بحث راجع به مامان یکی از بحث های بسیار مهم در روانشناسی و روانکاوی است. چون اساس ارزشهای انسانی هر فرد در خانه وبا مادر ساخته میشود. ولی متاسفانه در ایران فقط کسانی حرف میزنند که مادر خوب دارند وداشته اند. ولی افرادی هم هستند که با مادران بیمار ذهنی و اوتیست یا سایر بیماریهای ذهنی دیگر بزرگ شده اند و هیچوقت جرئت نمی کنند از زجرهای دوران کودکی و نو جوانی اشان بگویند . چرا که در مورد مادر منفی گفتن در جامعه ما هنوز یک تابو است. من خیلی دلم میخواهد این تابو را بشکنم و روزی راجع به زجرهایی که از دست مادر بیمارم کشیدم صحبت کنم.شاید روزی اینکار را کردم.
به تعداد مادرهایی که تونستن درست و حسابی هشت کلاس درس بخونن که کتاب بخونن و فهمیدن آرامش ذهن چیه و زوائد و خوره‌های فکر چیه؛ فهمیدن زندگی چی داره و چی نداره؛ حسرت نمی‌خورن؛ شور رو توی لحظه‌ها پیدا کردن و عشق رو توی وجودشون و دنیا در حال جوشش می‌بینن و از خودشون همینجوری عشق بیشتری به بیرون در می‌کنن!
ولی نسبت به جمعیت دنیا، تعدادشون زیاد نیست؛ محکم بچسبش. اگه احیانا مادر شدی هم -دیگه اون موقع کتاب خوندن چیز غریبی نیست- سعی کن آرامش‌و پیدا کنی و نشون بدی.
تو که شمالی نبودی!
شیرازی بودی !
آره به خدا شیرازی بودی.
نه؟
مسافرت رفته بودی شمال؟
یعنی مادرکت تو شمال هم برای شما غذا درست میکنه؟ ها ؟
ای بابا ترک هم نیستم مشهدی ام!
البته تو عشقم تاثیر خیلی مهمی نداره شمالی یا شیرازی بودنت ها... D
خطاب به جماعت گیج مثل خودم
بنده شیرازی هستم که رفته بودم شمال و مادرک هم انجا بود
خداییش منو و خواننده هام خیلی شبیهیم ها...
http://khabaronline.ir/news-44292.aspx
Salam
ببین این مامان خوشگلت یه دوماد لازم نداره؟ آشپزی هم بلدم ها؟ جهیزیه ام هم کامله؟
اگه خواستی با من تماس بگیری باید بری به یادداشتهای فال حافظ نگاه کنی یه ناشناس اونجا ردپایی از خودش گذاشته همان که" بدبخت شدم"
الهی من قربون این مادرک برم.
تو كه شمالي نبودي!!! شيرازي بود
:)))))))
كاربرا كه گيج نيستن!!!! بالاخره ميفهمن!!
اینو ببین
http://www.youtube.com/user/nikoo5766#p/u/24/cMoNaJSdxXw
che post khoobi. yade mamane khodam oftadam ke vase gorbeha ostokhoon mizasht o sare sobhane noon khoord mikard ke bebare berize vase parandeha. har rooz....
cheghadr delam baraye madaram tang shode...
rasti GisTela jan manam Shiraziam, mamanhamun be nazar shabih mian na ? ;) :)
Be madar salam e mano beresoon azizam.
مامان ماه من از این نظر مثل مامان شماست که همیشه برای پرنده ها غذا میذاره. یادم نمیره یه زمانی که مامانم مسافرت بودن یا شاید هم اون زمان وحشتناک بود که ایشون مریض بودن - دقیق یادم نیست - یه چند روزی کسی برای پرنده ها غذا نذاشت یه روز دیدم گنجشکه داره خودش رو به پنجره میزنه!
سلام
درسته که بزرگ شدی چهل سالت شده گواهینامه هم گرفتی و..... ولی خیلی تلاش میکنی هنوز خودتو جای یه دختر کوچو لو گیس طلا جا بزنی که موفق هم شدیبه همین خاطر بود که مجبور شدم همه وبلاگتو بخونم به من هم بسر
خدا ایشون رو براتون حفظ کناد ماکه حظ کردیم.
دست راستشون زير سر مادر و خواهر و برادر و دايي و زن دايي و عمو و زن عمو و عمه و شوور عمه و خاله و شوور خاله و خواهر زن و برادر زن و بچه هاشون و ...
و در يك كلام دست راستشون كلا" زير سر تير و طايفه ي بعضيا !
البته بجز يكيشون !
امان از دست اين شيرازي ها مثل اينكه غذا دادن به گربه هاي توي خيابون براشون اپيدميه
مامان من هم همين كار رو مي كنه
خدا هیچ وقت اون مامان را از شما نگیره و سالم باشن که بخونن و بحث کنن و غذاهای خوشمزه بپزن.....
سلام
:)
فکر کنم اونلی مامان خودت! :دی
روی شانه هایت دویدم !
هر چه تلخ بود گریستم ...
هر چه تنهائی بود ...
باد گیسوانت را دست گرفت و برد !
من لبت را به لبخند
و تو
مرا که دست انداخته بودی ...
مثل همان بادبادکی که نخش را به تو دادم و
تو به باد سپردیش ...
[گل]
یه بوس مشتی واسه مامان خانومی
مامانتونم گیس طلان ؟
البته غیر از قلب طلا بودنشون
راستی مامانتون می دونن خواننده ی با واسطه دارن ؟
فک کن اگه مامانی وبلاگ نویس بودن ...خیلی از وبلاگا لابد تخته می شد درشون
من هم یک مامان میشناسم که پراید داره و تو پرایدش mp3 player داره و شبها تا نصفه شب پای اینترنته و با نوه هاش چت میکنه :)
واو..شاهزاده آندره عشق دوران نوجواني م بود..آخه ه ه ه
مامانت بيسته مثل مامان منه
ارسال یک نظر