۱۶ خرداد ۱۳۸۹

روز اول جاده

از جاده تهران مشهد شروع کردیم به سمت سمنان که جاده بیابانی بدرد نخوری است. تنها نکته جالبش فردین بود که تمام مسیر رو به دوچرخه سوارهایی که گروهی در مسیر ما حرکت می کردند داد می زد: حرم اون طرفه دارید... اشتباه دارید می رید، این طرف اسرائیله...


مسیر را از در اینترنت سرچ کرده و پرینت گرفته بودم و قدم به قدم با آن جلو می رفتیم. از کمربندی سمنان را رد کردیم و به طرف شهمیزاد رفتیم و وارد هیچکدام از این دو شهر نشدیم . بعد از آن به تدریج مناظر زیبا می شد. من این دشتها و کوههای تُنک را بیشتر از جنگلهای سرسبز دوست دارم. سبزهای متفاوت ، ارزشمند شدن هر رنگ در این کوه هایی ل خت...بافتهای اندکی و متفاوت زمین ها


ده صوفیان را رد کردیم که شنیده بودم ده زیبایی است و قرار شد در برگشت به ان سری بزنیم . دنبال فولاد محله بودیم. مناظر زیباتر می شدند. در دوردست ها لکه های کوچک قرمز نشان از باقیمانده شقایق ها داشت و رنگهای زرد مابین انها از بابونه می گفت...کوهها پر از گیاهان دارویی بود . حداقل گل بنفشه را به راحتی می شد دید. به بچه ها می گم من انقدر سبزه دوست دارم حتما یه پیوند عمیقی با علف خورها دارم. فردین می گه منم یه علف خوری با پیوند ها دارم! آرزو می گه من یه پیوند عمیقی با گوشتخوارهای خونخوار دارم ..


قبل از فولاد محله به چشمه دایره شکلی رسیدم که دورتادور ان درختان بید بودند. بدجور زیبا و مقدس بود این چشمه وسط ان زمینهای خشک...پدری با کودکانش انجا توت فرنگی می فروخت و گفت که اب چشمه نوشیدنی است و دو متری هم عمق دارد اما چون تهش گل است نمی توان در ان شنا کرد و این وسط فردین به پسر مرد اموزش بازارگرمی می داد: ببین باید دو تا دستت رابکوبی به هم و داد بزنی توت فرنگییییییییییییی

بعد از خوردن نان و پنیر و گردو به راه افتادیم و حالا

فردین داره به یه وانت گوسفند فیس می ده که دلتون بسوزه من جلونشستم




۱۵ نظر:

حواس پرت گفت...

به جان خودم، خودمم نمیخوام اول بشم ولی هی اینجوری میشه!
ببین، هر چی میتونی قسمتاشو بیشتر کن، دمت گرم(چشمک)

صبور گفت...

خوش باشی

نگار ایرانی گفت...

آخ جون سفرنامه.

یک عدد گارفیلد برنامه نویس گفت...

حسودیم شد، دلم می خواست منم اونجا بودم! چه خوب دوباره سفر نامه داریم! مرسی

حسین غفاری گفت...

این روزنوشت چرا یه دفعه تموم شد؟
پس بقیه روز اول رو چی کار می کردین؟
سانسور...؟!
اونم از خانوم آزاد منشی چون شما؟
واقعاً بعیده.

رویا گفت...

خانم اجازه میشه فردین داستانتون رو بیشتر کنید

سندباد گفت...

خوش بگذره
(البته مال زمان ماضی بود این آرزو)
می شه هرجا می رید این فردینتونو هم برید؟
اون گوسفندا ... مردم از خنده !
شاد و کامروا باشی همیشه

نسيم گفت...

سلام.براتون يك ايميل فرستادم .failour notice داد.درخواستي داشتم چجوري بهتون بگم.

DEAD MAN گفت...

با حال بود !! ..

ناشناس گفت...

ها ها ها این فردین از اونهایی است که آدم باید توی مسافرتهاش یکی یکدونه همراه داشته باشه!

sahell گفت...

ای فردین کی بید دوست جون؟
منم میخوام(فردین نه ها مسافرت...)

ناشناس گفت...

ميگم اين فردبن رو به عقد دختر خاله در بيار.هم به اونا خوش ميگذره هم به ما.

ferfer گفت...

یعنی انصافا بین سمنان و شهمیرزاد چشمت به اسم سنگسر نخورد؟
من یک ساله دارم از سنگسر وبلاگتو می خونم ولی تو حتی اسمشم نیاوردی!

گیس طلا گفت...

باور کن ندیدمش فرفر

فرفر گفت...

متاسفانه الان بهش میگن مهدیشهر
برگشتنی حتما ببین شهری در محاصره کوه ها

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...