۳ مهر ۱۳۸۹

ایکیا


این سئوال اندکی مبتذل است که می پرسند اگر قرار بود رشته ات را عوض کنی چی می خوندی؟ در این صورت جواب من این بود: دکوراسیون داخلی

من عاشق رنگها هستم و همنشینی شان، عاشق میزها و صندلی ها و قابهای روی دیوار، عاشق شمع ها و جا شمعی ها، عاشق پرده ها و کفپوش ها

و حالا فکر کنید جایی وجود دارد که همه اینها را کنار هم چیده در آشپزخانه ها و حمامها در اتاق های کودک و نهار خوری ها در اتاق های خواب و دستشویی ها

ایکیا برای من جشن رنگ است. ایکیا برای من بازگشت به خانه رویاهایم است. این صندلی راحتی من است، آن یکی آینه دستشویی و این یکی چراغهای روی میز غذاخوری ام. یکی از تفریحات من در ایران ورق زدن مجلات ایکیا است و لدت بردن از هنر آن زنان و مردانی که نمی شناسمشان و دوستشان دارم.

سوار اتوبوسی شدیم که ما را به اکسارا می برد و برای اولین بار منظره خلیج را از بالای پل دیدیم و تا آخر سفر هر بار که به این قسمت می رسیدیدم وراجی مان ناگهان قطع می شد. شهر با سفالهای قرمز رنگش و آبی اقیانوس که در بین آنها می چرخید.

زیبا

اسم اتوبوس امد و بحث جدید من:

در وین مدام می شنیدم که انجا بهترین سیستم حمل و نقل را دارد. در این یک هفته به این نتیجه رسیدم که استانبول هم کم از وین ندارد. قطار زیر زمینی(همان مترو خودمان) قطار روی زمین(همان منو ریل) اتوبوس و مینی بوس و ون و آخر از همه تاکسی در استانبول فعال بودند . اینها همه به خوبی و منظم و سر وقت کار می کردند. فاصله بین قطارها و اتوبوسها بسیار کوتاه بود و نقشه راههای در تمامی ایستگاهها با توضحیات کامل، صندلی افراد مسن و زنان باردار و بچه دار هم وجود داشت. حقیقتا به تاکسی نیازی نبود که کرایه اش گران بود ولی با یک و نیم لیره به تمام نقاط شهر می توانستی سفر کنی.

در اتوبوسهای پول را پا رکابی (شما هم همینو می گید؟) می گرفت اما یک نوع کارت هم وجود داشت که می دیدم بعضی از شهروندان از ان استفاده می کنند و جلوی دکمه ای می گرفتند و بوق می زد و می رفتند.

در اکسارا سوار مترو شدیم که انهم یک لیره و نیم بود اما باید پول یا اسکناست را در دستگاهی می گذاشتی و ژتون می گرفت و سپس ژتون را در دستگاهی می انداختی که میله را کنار می زد که عبور کنی. همه این ها هم خیلی ساده بود اما ما تا اخر سفر مشکل پول خرد داشتیم واینقدر از هم سکه گرفتیم که آخر نفهمیدیم کی بدهکار است و کی طلبکار!

بامزه اینکه ترکها سکه یک لیره شان را با شباهت شدیدی به سکه یک یورو درست کرده بودند . در مترو انقدر نمی دونم به چی خندیدیم که معصومه از در افتاد بیرون.

در ایستگاه که پیاده شدیم با یک مجتمع فروشگاهی به شدت بزرگ روبرو شدیم که ایکیا تنها یکی از فروشگاههای ان بود. محیط به شدت زیبا بود و طراحی گلهای خیلی خوب بودند به خصوص درختهایی که درون یک گلدان بزرگ کاشته شده بودند که خود گلدان پر از گلهای ریز و کوچ بود.

دوان دوان رفتیم به ایکیا و ....

با قرار ملاقات در رستوران از هم جدا شدیم و به راه افتادیم و فقط یه بار از بدشانسی من، درست در لحظه ای که من به قسمت آباژورها رسیده بودم و داشتم می زدم تو صورت خودم . معصومه من را دید حسابی به ریشم خندید

هرچه که سبک بود و می شد در چمدان گذاشت را برداشتم و با حسرت به بقیه نگاه کردم و نیم ساعت هم پشت میز گرد چوبی ام نشستم که از پارسال وین تا به حال دلم براش تنگ شده بود.

در رستوران به هم رسیدیم و توصیه کردم که کوفته قلقلی معروف ایکیا را بخورند و خودم یه چیز دیگه سفارش دادم و معلوم شد که کوفته ها بر خلاف عذای من خیلی خوشمزه نبوده ! راستی معصومه باز هم سوپ سفارش داشت و بازم خیط شد.

چهار تا دختربچه ترک در سنین مختلف دورادور ما و خنده هایمان را زیر نظر داشتند و هربار می خواستیم ازشان عکس بگیریم فرار می کردند.

اخر که دست برایشان تکان دادیم و به دستشویی رفتیم بیرون انجا منتظر ما بودند و با خجالت پرسیدند که از کجا امده ایم و بزرگشان که انگلیسی بلد بود گفت که خیلی ما را دوست دارند. تنها کاری که می شد کرد ماچ کردنشان بود و رفتیم

طبعا خریدادامه داشت اما این بار نوبت من بودم که چشم بخوردم و گلاب به روتون مدام داشتم دنبال دستشویی می گشتم.

یه بار نشد با با دل راحت بریم ایکیا

قیافه ما در برگشت از انجا بیشتر شبیه حمالها بودتا توریست ها .بیتا (این یه بیتای دیگه است ها اونی نیست که تو سفرهای کوه می یاد) برای کمک به من یکی از کیسه های مرا گرفته بود اما چون من بهش می گفتم موقع خواب شکل خرچنگ می شه می خواست کیسه را بندازد روی زمین. وقتی من قبول کردم که شکل خاله هتی هستم(اخی چند روز پیش مرد) از این تصمیم صرفنظر کرد.

رسیدیم هتل و فقط فرصت کوتاهی داشتیم برای استراحت و باید به سرعت اماده می شدیم برای کنسرت

پیراهن سبزم را پوشیدم و انگشتر سبزم را به دست کردم وبه راه افتادیم

شب خنک بود و دلپذیر ...شب موسیقی

۲۲ نظر:

شهریار گفت...

سلام،
سفرنامه‌تان خیلی خواندنی و جالب است . دست شما درد نکند.
اما کاش عکس هم می‌گذاشتید.

sandbaad گفت...

gisooooooo
khaale heti mord?
naaaaaaaaaa
kaashki behesh migoftam cheghaaaaaaaaadr dooseeeeeeeeeesh daaram
khaale heti jooooooooooooooon
naaaaaaaaaaaa

Gistela گفت...

حقیقتش شهریار جان تنبلی ام می اید
اخه می دونی باید عکسها را بریزم تو کامپیوتر بعدش باید انتخاب کنم بعدش باید حجمشون را کم کنم وبعدش باید اپلودشون کنم
اخه شما از یه شیرازی چه انتظاری دارید؟
اره سندباد جون مرد
یه هفتاد سالی اش هم بود و سرطان گرفته بود
یادته کتابهای چیپ می خوند می گفت ولی من با دید انتقادی می خونم؟

lili گفت...

وای! گیس طلای عزیزم...همیشه سفرنامه هات رو دوست داشتم ولی این یکی منو دیوانه کرده...

سعید گفت...

اه چه جالب من همین الان از ایکیا اومدم.
سه تا تیکه رو که به زور تو ماشین جا داده بودیم آوردیم خونه و فردا باید سرهمشون کنم.
نصف لذت خرید از ایکیا مربوط به سر هم کردنشه. مثل کاردستی میمونه

آرزو گفت...

سفرنامه دوست می داریم. سفرنامه نویس همه به همچنین!
ببخشیدا شیرازیا چشونه که نباید از این توقعها ازشون داشت؟

ناشناس گفت...

ensan ta khar khere zire soalate
jelf e bashari foro rafte ast
msle che tori? che khabar? che kar mikoni? chi mikhoni?...................

Soormeh گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ساناز گفت...

منم ايكيا ميخواااااااااااااااااااااامممممممممممممم
پس از نظر امنيت مشكلي نداشتين؟
من شنيدم استانبول خيلي ناامنه :(((

شبنم گفت...

چه زیبا توصیف کردی.دوست عزیز شما اگر کمی سنجد تناول فرمایید میتونید عکسها را نیز آپ کنید.
من خبر ندارم یکی بگه کنسرت کی بوده؟

شبنم گفت...

گوگوش بوده.خودم فهمیدم.

شادی گفت...

منم یکی از دلایلی رفتم رشته نساجی همین بود. عاشق رنگ هستم. بازی با رنگ یکی از بهترین راه های آرامش گرفتنه.

مهسا. گفت...

گیس طلا جان سلام

واقعا شبیه خاله هتی (روحش شاد) هستی؟؟؟ :)) آخییی (اما باور نمی کنم)
........

آره سیستم حمل و نقل استانبول خیلی کارآمده. مخصوصا مترو.با این همه تعریفی که داری می کنی احتمالا امسال من هم یه سفر میرم استانبول.

منم مثل بقیه دوستان میگم: ممنون بابت سفرنامه ات.اما خواهشا با عکس کاملش کن
روز خوش

saeedeh گفت...

ببین کدو تنبل من حاضرم فداکاری کنم برات عکسارو درست کنم.. بابا لامصب یه فتوبلاگ بزن

sara گفت...

salam
khosh behale shoma ke aslan daghdagheye mali nadari.
va dastanhaee ke migi royahaye mast. to ghami nadari .manam asheghe ikia hastam ama feghat toye internete ke mitonam majale ro varagh bezanam va hasrat bekhoram ke chera kesi mesle to mitone ......ama man na .
من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا من نمیتونم برم ایکیا و تو می تونی ؟!!
ok?
be happy forever

نسرین گفت...

سلام

میدونی چی برام جالبه؟این که منم تقریبا همون موقع ها تر کیه بودم منتها ازمیر.منم دارم سفر نا مه می نویسم اما از یه زاویه دیگه.فکر کنم با این روحیه ای که ازت می شناسم جالب باشه خوندنش برات.

saeedeh گفت...

همون موقع که جنابعالی عین زن سعدی این شهر و اون کشور رو گز می کردی.. اتفاقا من 2 ماه پیش تواستامبول نامزد کردم.. تو غلط بکن یه بار دیگه بی من برو سفر اونوقت یه کاری می کنم که برای خودت گیتار بزنی :D

نگار ایرانی گفت...

پس این عشق به ایکیا عمومیه!داشتم فکر میکردم من و دختر کوچولوم(ده سالشه)غیر طبیعی هستیم،حالا خیالم راحت شد.اتفاقا دیروز کلی ازش خرید کردیم،ما برای خونه جدیدمون پرده خریدیم و چقدر به صرفه و راحت بودوالبته زیبا.

امیر گفت...

سلام ای انسان آزاده و آزاد اندیش
آیا آدمیان را میشناسی؟ آیا تا بحال با آدمیان برخورد کرده ای تا بدانی در مورد هتک حرمت به ساحت مقدس قرآن چه تدبیری اندیشیده است؟آیا اصولاً شنیده ای که در کشوری که خود را مهد آزادی میداند به ساحت قرآن کریم این کتاب آسمانی و مقدس مسلمانان هنک حرمت شده است؟آیا میدانی سردمداران کفر و سربازان شیطان با اینکار قصدشان ایجاد جنگ مذهبی است و البته در آن صورت اینکار میتواند دامن ترا نیز بسوزاند و از ورطۀ زندگی که بدان دلخوشی به وادی نیستی هدایتت نماید؟آیا میدانی که اگر من و تو ما نشویم و این ما چون سیلی خروشان خانه عنکبوتی این شیاطین انس را ویران نکند ، خانه امید خودمان را که با هزاران آمید و آرزو ساخته ایم، دستخوش گردباد ظلم و جور و نقشۀ شوم و ضد بشری اینان خواهد شد؟آیا میدانی در آدمیان کمپینی شکل گرفته تا با نظر و امضای چون تویی یک گروه تحقیق بین المللی در مورد حادثه یازده سپتامبر که موجبات شکل گیری این پدیده شوم و آغاز گر مجدد جنگهای صلیبی شده است را تشکیل دهند تا مسببین ایجاد حادثه یازدهم سپتامبر را در دادگاهی بین المللی که در ایران تشکیل خواهد شد به سزای اعمالشان برسند؟پس به آدمیان بیا و نظرت را اعلام کن که با تشکیل چنین گروه تحقیقی و چنین دادگاهی در ایران موافقی یا نه و اگر نه دلیل آنرا نیز بیان کن. ضمنا از تو درخواست میشود تا این پیام را به دوستان خود نیز رسانده و آنها را تشویق به مراجعه به بلاگ آدمیان کنی تا در این نظر سنجی شرکت و انشاءالله زمینه تشکیل چنین گروه تحقیقی فراهم شده و جهان و انسانیت را از وجود جرثومه های فسادی چون صهیونیسم، لیبرالیسم و فراماسونری پاک گردد. بیایید تا در تشکیل دنیای بهتر و انسانی تر بکوشیم. فراموش نکن آن كه كشتزارش را وجين نكند، از گياه هرزه آزار بيند. در انتها باید بگویم که آقای دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور محبوب اسلامی ایران نظریۀ آدمیان را مورد تفقد قرار داده و آنرا در سازمان ملل مطرح و چون آدمیان خواستار تشکیل یک گروه حقیقت یاب برای بررسی حادثه یازده سپتامبر گردید حالا شما نظرتان را در مورد هر دو مورد تشکیل دادگاه مسببان آن و تشکیل گروه تحقیق بین المللی به رهبری ایران و زیر نظر سازمان ملل در ایران اعلام فرمایید.

ناشناس گفت...

هميشه به اين فكر مي كنم اگر ازدواج كرده بودي حسات همين قدر قوي بود يا از دست ميداديشون.

ناشناس گفت...

این مطلب هم برای ایکیا دوستان:

www.bbc.co.uk/news/business-11454578


در ضمن خطوط کشتیرانی استانبول را که مسافران را از نقاطی در یک طرف بسفر به نقاطی در طرف دیگر می برند و کارکردی مثل مترو دارند با همان قیمت، و در کمتر شهری پیدا می شوند فراموش کردی.

ناشناس گفت...

ايكيا خيلي جنساي خوب و با دوامي داره. ساده ولي كارا. يه فروشگاه اينترنتي مي شناسم كه جنساي ايكيا رو مي فروشه. اين آدرسشه:
www.ikea-online.ir

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...