یعنی تو عمرم اینقدر حال نکرده بودم که درخانه زینت الملوک
حالا اینکه چه خونه صمیمی جیگری بود به کنار، آقا تمام مدت اینا آهنگهای گذاشته بودن با تک خوان زن که تمامی ترانه های قدیمی را می خواند
و این صدای زنانه چنان جادویی ایجاد کرده بود که هیچ توریستی وقتی وارد خانه می شد ، تمایلی به خروج از آن را نداشت
پیرزن ها و پیرمردها روی سکو ها و تنه درخت و صندلی ها نشسته بودند و به خاطرات خود لبخند می زدند
بچه های با حوض و ماهی های آن بازی میکردند
و جوانها پالوده می خوردند و می خندیدند و عکس می گرفتند
منم مدت طولانی ...خیلی طولانی در ایوان آینه کاری نشستم و به مردمی نگاه می کردم که مدتها بود چنین در آرامش ندیده بودمشان
۱۰ فروردین ۱۳۹۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
خب امروز با صدای خروس همسایه بیدار شدم و شادمان که آفتاب شده بود. بلند شدم و به عنوان صبحانه میوه خوردم . داخل ظرفهای غذای همسایه نبات ری...
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
-
متنفرم از تمامی داستانها و فیلمنامه های طول تاریخ که با جمله مشابه این شروع می شود: دختری زیبا ... این یک قانون کهن است: قهرمان زن نمی تواند...
۲ نظر:
خب منم عاشق این فضاهام . حسش رو خوب درک می کنم . چون یک بار برام اتفاق افتاد و این که میگن مزه اش میره زیر زبون آدم ... ما همین جوری شدیم .
سلام
آدرس اینجا کجاست؟
ارسال یک نظر