خسته و گرمازده از بيرون مي آيم و اولين كارم حتي در اوردن جين ام نيست بلكه برداشتن يك خوردني از داخل يخچال ونشستن جلوي مانيبور و ديدن فرندز است
نمي دانم اين سريال در خود چه رازي دارد كه هنوز مرا مي خنداند ، به زندگي اميدوار مي كند، غم هايم را پر مي دهد و خستگي ام را تبخير مي كند
گمان مي كنم دليلش همان معجزه اي باشد كه مرا در اين همه سال زنده نگه داشته است
۱ نظر:
گیس الدین طلایوفنای عزیز
من هم شدیدا عاشق فرندزم. فقط از نوع دلشکستهاش. صحنه اخر رو بیاد بیار.6 کلید روی کابینت. هنوز منتظرم برگردند کلیدها رو بردارن.
ارسال یک نظر