شب اول كه در پايان اسباب كشي موندم تو خونه، خوش خواب را بزور انداختم تو اتاق كوچيكه و بيهوش شدم، تا يكي دو هفته بعد كه بقيه خونه را مرتب مي كردم، هر شب همونجا ولو مي شدم تا وقتي نوبت اتاقها رسيد،
ديدم بهتره كه اتاق بزرگه بشه، اتاق خواب بنابراين بساط تخت را اين طرف آوردم و يك اتاق خواب خوشگل آبي اونجا راه انداختم
گبه قديمي و كتابخونه را هم بردم در اتاق كوچيكه
ظاهرا همه چي سر جاشه كاملا شيك و مجلسي
فقط يك نكته كوچولو وجود دارد:
من هر شب تو اتاق خواب روي تخت مي خوابم، صبح ها مي بينم تو همون اتاق كوچيكه ، روي گبه از خواب بيدار شدم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر