اومدم خونه و بساط صبحونه را آماده كردم تا بقيه بيدار شدن، ميزبانمان شب قبل گفته بود ساعت ده آماده باشيم كه ببرتمان اسكله سنگي ، كه رفتيم،
رانندگان چابهار خدايي فراتر از قانون زندگي مي كنند، اسكله سنگي در واقع در بندر كنارك بود، ميزبان تا آنجا راهنمايي كرد و به سر كارش رفت ، اسکله کنارک پر از لنج و پر از برنده بود، آب خیلی آبی بود و و لنج ها رنگارنگ
بر روي اسكه سنگي بالا رفتيم تا جايي كه با حذف جاده، سيصد و شصت درجه اي آب دورتادور خودمان بود، جالبه كه اين سنگها مكان مناسبي براي زاد و ولد ماهيان درست كردند و به همين دليل ماهيگيران محلي در اطراف سنگها نشسته بودند مشغول
بعد از لذت كافي و وافي به سمت ساحلي در همان نزديكي به نام پزم تياب به راه اقتاديم، اعتراضهاي من جواب داه بود و خانم صامت مهربان مدام چيزهای سرد و خوشمزه ای می خرید که روح گرمازده مان را خنک می کرد
در اسكله دوم منظره عجيبي ديديم، صدها سفره ماهي شكار شده از لنج به اسكله تخليه مي شدند، روزي چند تن ، براي صادرات ، دردناكتر از همه سفره ماهي هاي كوچك بودند كه به درد نمي خوردند و جسدشان در ساحل پراكنده شده بودند، عجيب اينكه اجازه صيد در همين فصل داده شده بود كه نوزادها هنوز بزرگ نشدند!
اين وسط با صحنه اي بسيار خنده دار روبرو شدم، الهه داشت مخ پيرمرد ماهيگيري را مي زد كه سوار لنج دو حال حركت شود، پيرمرد هم قبول كرد و الهه داشت پاچه بالا مي زد سوار بشه و من تصور مي كردم قيافه خودم را در حالا اطلاع دادن اين خبر به خانواده الهه كه :دخترتون سوار يه قايق شد كه شماره پلاك هم نداشت و ايشالا برش مي گردونن
خوشبختانه جاشو دومي عقلش كار مي كرد و گازشو گرفت و الهه جا موند
بعد از اون رفتيم كنار لنج ها و ناخدايي اجازه داد داخل لنج را ببينيم،هنوز برايم عجيب است دو سه ماه داخل اين سازه چوبي در ميان اقيانوس! ٢٥ ميليون در آمد براي صاحب لنج اما جاشوها؟ زير ٥٠٠ تومن! رفتيم كنارك رستوران نقش جهان و يك غذاي خوشمزه با منظره دريا خورديم و برگشتيم خانه سراغ گروه دوم كه هنوز در خانه خواب بودند
بعد از كمي استراحت و گپ و گفت و آشنايي بيشتر با گروه دوم براي ديدن خود شهرچابهار به راه افتاديم، زيبا بود و تميز و آماده مهمانان نوروزي و البته شلوغ
رفتيم به مراكز خريد معروف چابهار و تا آخر سفر اله مرا بابت مدل خريدم دست مي انداخت و براي همه تعريف مي كرد كه :گيس تمام مغازه هاي لوازم آرايش را گشت و قيمت كرد و بعد رفت يه دريل خريد!
آخه هميشه در حال گدايي دريل بودم ، اگه بدونيد چقدر كوچيك و قوي و خوش دسته، عاشقشم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر