۱۷ فروردین ۱۳۹۷

بريس و كنارك

ساحل بسیار داغ بود اما آب بسیار خنک و دلچسب، امیر و شیطنت هایش و الهه و بامزه گی هاش حسابی لبخند به لبها می آورد، رنگ ساحل حتی از طلایی هم زردتر بود، داشت نارنجی می شد، خانم صامت هم مدام از موجها کتک می خورد و اون وسط براش کلاس آموزشی گذاشته بودند که چطور بپره روی امواج و باهاشون حرکت کنه
آب رنگش مدام عوض می شد و هربار دلبری بیشتری می کرد
سرانجام رها کردیم دریا را و لباس عوض کردیم به سمت کوههای مریخی و بریس
می دانستم که ناطق نگه نمی دارد، گفته بود که در مسیربرگشت کوهها را می بینیم، چشمهایم را بر کوهها بستم و سرم را به تخمه خوردن سرگرم کردم، من تابع قانون همه و هیچم، نمی خواستم اتفاق گاندوها برایم بیفتند، یا کوههای مریخی را با فراغ بال می دیدم یا نمی دیدم کلا!
از کوهها رد شدیم که چشمانم را باز کردم و به بریس رسیدیم شهری کوچک با یک غذاخوری تاریک که سه تخت بزور در آن چپانده شده بودند اما اصرار کردم همانجا غذا بخوریم 
و چه کار خوبی کردیم ، همان کرایی و بریونی معروف را سفارش دادیم و پسر مهربان با اضطراب سفارشها را بیگیری می کرد و مدام عذرخواهی می کرد و اینا جهنم
مزه بهشت می داد، بازم من کرایی را با بریونی ترکیب کردم و همچنان اصرار دارم درستش همینه ؛)
دوباره سوار شدیم به سمت گواتر و پسابندر و من با ناطق شرط بستم که به تاریکی می خوریم و او اصرار داشت که نه(گفتید اسم سنجابه گوچا بود؟)
در فاصله رسیدن به گواتر ناطق فرصت این را پیدا کرد که ما را در چاله ای دیگر بیندازد و دست من لای دستگیره بالای در له شود(نیشتونو ببندید)
به گواتر رسیدیم امیر دست مرا چک کرد و گفت فقط ضربه خورده و چیزیش نیست ، سوار قایقها شدیم برای دیدن دلفینها و پرنده ها و جنگل حرا که واقعا ناراحت کننده بود
من در سرچ هایم گواتری دیده بودم سرسبز ، پر از پرنده و گله های دلفین
حالا یه تا دولفین بود و‌چهار تا مرغ دریایی و جنگلی که اینقدر آبش کم شده بود که داخلش نمی شد رفت 
شما فکر کن بندر انزلی سوار قایق موتوری شدی
البته روی این نظرات من هم خیلی نمی شه حساب کرد، شاید شما بری خوشت بیاد و من چون درد داشتم نتونستم لذت ببرم
دستم؟ نه دستم خوب شده بود، تو قایق ناطق  هیجانزده از دیدن دو تا و نصفی دلفین انگشت پایم را چنان لگد کرد که درد دستم را فراموش کردم
و
هرکی بخنده به موقعیت من در اون لحظه 
خره 

هیچ نظری موجود نیست:

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...