بعد از مدتها رفتم یه مهمونی شلوغ
من معمولا تو این مهمونی ها حوصله ام سر می ره، از سر و صدا، از موزیک بلند، از داد زدن همه و مهمتر از همه از فضای بسته و کوچک
اما این مهمونی را مطابق میل من ساخته بودند، خانه ای در یک باغ که هر وقت از شلوغی و موزیک داخل اذیت می شدی می تونستی بیایی بیرون و روی تراس هوای خنک شبانه را تجربه کنی و با دوستانت درباره انتخابات و سفر و خاطرات حرف بزنی
هر وقت از کفش پاشنه بلند پا درد می گرفتی می تونستی بری داخل باغ و روی چمنها پا برهنه قدم بزنی
خوردنی های خوشمزه هم که به وفور
اما مهمتر از همه دیدن آدمها ی بود که شبم را شیرین کردند
مردمی که به شدت بدون قضاوت بودند و خودشان و بدون وارسی دیگران از جشن لذت می برند، مهمانی با بلوز و شلوار راحتی و گلدار آمده بود و خودش بود، آدمهایی که با هم و با بچه ها فوتبال دستی بازی می کردند و با آهنگ خودشان را تکان می دادند، دختری که در حیاط باغ به تنهایی برای خودش می رقصید، مهمانی که در هنگام باز کردن کادوها شوخی های بامزه ای می کرد و مدام باید جیبهایش را چک می کردند هدایا را بلند نکرده باشد، مهمانهاکه به تهیه جوجه کمک می کردند و درگیر لباس و دود و زغال نبودند
می دانم البته همه به دلیل انتخاب های خود صاحب تولد بود که دوستانی چون خودش دارد و صمیمیت و مهربانی اش منتشر است
و من مدتها بود که این همه را فراموش کرده بودم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر