وسط غوغای کف زدنها و موسیقی و صدای سخنران، دوستم را چند صندلی آن طرف تر دیدم. شادمان به سمتش خیز بر داشتم و خیلی،خیلی طول کشید تا به یاد بیاورم که او زنده نیست..
دوباره روی صندلی نشستم و با وحشت به دختری که تا این حد بی رحمانه شبیه او بود نگاه می کردم، فرم دهانش وقتی بهم می فشرد ،شانه هایش و مدل ایستادن و سر تکان دادنش ..حتی برق چشمانش هم همان بود.
وسط آن همه جمعیت چندان تنهایی عظیمی در اطرافم ایجاد شد و حسرت که دلم را چنگ می زد.. حسرتی دردناک که می دانی هیچوقت، هیچوقت ،هیچ کس،هیچ کس نمی تواند جایگزین کسانی شود که دوست داشته ای و از دست داده ای.
۲۴ فروردین ۱۳۸۸
شیدا
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
اينستاگرام gisoshirazi
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
-
چهل عدد مقدسی در اساطیر ایران است. اهورمزدا آسمان را در 40 روز می سازد. چهل تعداد روزهای ناپدیدی هفت ستاره خوشه پروین است. در بابل بر یکدور...
-
تولدم مبارک
-
مرد جوانی در زد گفت اردکشون اومده داخل حیاط ما،داشتم دنبال اردک می گشتم یک پسره را به جای اردکه پیدا کردم که تا منو دید پا گذاشت به فرار ...
۱۱ نظر:
اشکمو در آوردیا!
گرچه شاید برات اهمیتی نداشته باشه اما میفهمم.غم عظیمیه
براي من خيلي ملموسه، خيلي خيلي
روحش شاد
اين حس رو نداشتم تا بحال .
اما عجيب تو عالم خواب با مادربزرگ مرحومم وقايع روزانه رو زندگي ميكنيم . تو زندگيم سهيمه انگار.
واااااااااااااای ...
چه وحشتناک !
نمی دونم چه حسیه در مورد آدما ... ولی خود من یه چیزی مشابه این توی ذهنمه که برای یه موقعیت کاملا از دست رفته بود ! این گیج زدن ذهن و ...
خوشبحالش که دوستی مث شما داره که این طوری به یادش هستین . روحش شاد !
more than ten thousands miles makes it safe for me.....
:(
Rest in peace
جای خالی یه آدمهایی توی این پازل زندگی با هیچ چیزی پر نیمشه! همین جوری خالی و سفیده و خودشو نشون میده
گاهی هم لازم نیست این همه شباهت وجود داشته باشه. بوی یه عطر آشنا هم می تونه تمام این حسها رو زنده کنه. :(
یاد شیدا به خیر-یکی از اولین جوایز زندگی مو مدیون اونم
ارسال یک نظر