برق رفته و آسانسور در خواب و راه پله ها غرق تاریکی و هر از گاهی صدای خوردن کسی به در و دیوار...
شمعی روشن کردم و در راه پله گذاشتم
شمعی روشن کردم و در راه پله گذاشتم
مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...
۷ نظر:
زمون دانشجوييم شام غريبون بود ملّت تو راهرو ها و راه پلّه های خوابگاه شمع گذاشته بودن. رفتم تمومشونو ورداشتم آوردم تو اتاقمون واسه وقتی برق ميره.
چه خوشگل کردی راه پله ها رو :))
مهربوني به همين كار هاست!
مرسي كه هنوز مهربوني
Florence Nightingale
ای جااانم !
تنهایی، تاریکی، شمع لرزان، سایه های متحرک رو دیوار، سکوت سکوت سکوت...
ارسال یک نظر