۵ فروردین ۱۳۹۴

پس كجا رفتند فرزندان آن مرد؟

 مادرك مي گويد پنجاه سال پيش كه نوجوان بوده و اتاقهاي خانه اشان را اجاره مي دادند، مرد جوان راننده اي مستاجر يكي از اتاقها بوده كه هر شب زنش تنها بلوز او را مي شسته و با شعله آتش خشك مي كرده است، هر روز صبح مرد با يك دستمال كل ماشينش و با يك سطل سرش را مي شسته مرد عقيده داشته : راننده اي كه پشت يقه اش كثيف باشد، مسافر سوار تاكسي اش نمي شود
 ، ، 
،
و من به ياد مي آورم تمام راننده تاكسي هاي پلشت را در اين همه سال تاكسي سواري

۱ فروردین ۱۳۹۴

عزيزان من

مادرك شال زرد معروف مرا بر سر انداخته و از خواهرك مي پرسد - اي شالو به من مي ياد؟ خواهرك با بي خيالي هميشگي اش - چه فايده اي داره ؟ تو كه آخر همه اين شالها رو مي گيري مي بندي به كمرت

۲۸ اسفند ۱۳۹۳

اصوات، اشكال، عطر

برا مادرك غذا ساز گرفتم، چند سالي است، اوايل كه اصلا باش كار نمي كرد، وقتي تهديدش كردم كه براي خودم برش مي دارم شروع كرد با احتياط ازش استفاده كردن در حالي كه هيچوقت دلش راضي نبود امروز دستگاه خراب شده بود و كلم هاي كلم پلو را ازش گرفتم تا در سيني بزرگي از جنس روي خرد كنم و در پايان دانستم چرا مادرك غذاساز دوست ندارد

اينستاگرام gisoshirazi

مدتها بود اينجا نيامده بودم فقط خواستم بگم زنده و سالم هستم و هر روز در اينستاگرام مي نويسم تشريف بياوريد اون ور منم تلاش مي كنم كه ...